Quotes by رضا قاسمی

"
تجربه به من می‌گفت وقتی خسته‌ای، وقتی حوصله کاری نداری، باید رها کنی وگرنه خرابی به بار می‌آید.
"
مدتی بود که اینجاوآنجا، هرازگاهی، دست خدا از آستین مردان خدا بیرون می‌آمد و سر کسانی که را که کافر بودند گوش تا گوش می‌برید. و من که از هراس آن دست‌ها خانه‌ی پدر را ترک کرده و به پایتخت آمده بودم، آن دست‌ها که در کشور به‌قدرت رسید کشور را هم ترک کرده و به اینجا آمدم، اما حالا می‌دیدم که ان دست‌ها روبه روی من‌اند، در اتاقی درست چسبیده به اتاق من!
"
همیشه بخشی از وجود آدم رشد می‌کند به قیمت عقب ماندن بخش دیگران.
"
-راست است که آتش می‌خورند و نمی‌سوزند؟ برق به خودشان وصل می‌کنند و آسیبی نمی‌بینند؟-راست است.-شما هم این کارها را می‌کنید؟-من نمی‌توانم.-چطور؟-آنها با اعتقاد به من این کارها را می‌کنند. من با اعتقاد به چه کسی بکنم؟
"
شکنجه‌گرِ رژیم قبلی به چیزی اعتقاد نداشت. تا یک‌جایی وحشی‌گری می‌کرد، وقتی می‌دید سرِ اعتقادت ایستاده‌ای، احساس حقارت می‌کرد و برایت احترام قائل می‌شد. اما شکنجه‌گرِ این رژیم هرچه تو معتقدتر باشی، بیشتر به غیرت می‌آید تا نشان بدهد اعتقادش از تو کمتر نیست.
"
حالا، وقتی به لیست دورودراز کشورهایی فکر می‌کردم که سال‌هاست، و در برخی موارد قرن‌هاست، برای استقلال می‌جنگند، می‌فهمیدم که چرا از دست دادن استقلال این‌قدر آسان است و به‌دست آوردنش آن‌همه دشوار. و من که کشورم را ترک کرده بودم برای آنکه به همه‌چیز من کار داشتند حالا احساس می‌کردم نفرین‌شده هستم که وقتی توی قبر بگذارندم به‌جایی خواهم رفت که به همه‌چیز من کار خواهند داشت.